<
Home
کاهش اندازه خرد کردن خرد کردن خرد کردن خرد کردن خرد کردن خرد کردن خرد کردن

کاهش اندازه خرد کردن خرد کردن خرد کردن خرد کردن خرد کردن خرد کردن خرد کردن

  • خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس

    خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خیلی کم کردن lessen (فعل) خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کاهش دادن، کمتر شدن، کمتر کردن، تخفیف یافتن2021年9月8日  خرد کرده ‎. (xord kardé) singular. plural. 1 st person. 2 nd person. 3 rd person. 1 st person. 2 nd person.خرد کردن - Wiktionary, the free dictionary1 - گداخته کردن ، آب کردن . 2 - درجة حرارت موادی مانند سنگ ، یخ ، فلز و غیره را بالا بردن تا گداخته گوش کردن 1 - شنیدن . 2 - توجه کردن ، پذیرفتن .معنی خرد کردن - فرهنگ فارسی معین

  • خرد کردن - معنی "خرد کردن" کلمه جو

    خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خیلی کم کردن lessen (فعل) خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کاهش دادن، کمتر شدن، کمتر کردن، تخفیف یافتنخرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد. صِغَر. (دهار). انفراکمعنی خرد شدن - لغت‌نامه دهخدا - لام تا کاملغت‌نامه دهخدا. خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر.معنی خرد 5 لغت‌نامه دهخدا واژه‌یاب

  • جست‌وجوی خرد کردن واژه‌یاب

    جست‌وجوی «خرد کردن» در لغت‌نامه‌های دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.خرد. معنی 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم. انگلیسی wisdom ...معنی خرد - فرهنگ فارسی معین - لام تا کام۶. [قدیمی] زیردست. خرد کردن: (مصدر متعدی) ۱. ریز کردن. ۲. کوبیدن و نرم ‌کردن. ۱. حقیر، صغیر، کوچک ≠ کبیر، بالغ، بزرگ.معنی خرد واژه‌یاب

  • “خدمة الرعاية لدينا ، تصنيع سعر القلب الدقيق ، العملاء في سهولة.”

    Go to Top